می گن خدا عاشقا رو دوست داره ولی ما رو که دوست نداشت دلت نسوزه شاید اشتباه کردم بیراهه رفتم زدم تو جاده خاکی جو مارو گرفت خیلی احساساتی شدم جلوی کسانی شاخ و شونه کشیدم که حرف دلشان منطق بود اصولی فکر می کردن شعارهای تند دادم نمی دونم حالا که فکر می کنم می بینم بی تقصیر نیستم نازنینم رو با بی تدبیری روانه ی خونه ای کردم که اصلا دوست نداشت حالا باید یه عمر با کسی که دوستش نداره زندگی کنه نازنین خیلی مقاومت کرد اما نشد مشکل بی کاری من بود سعی نکردم برم دست فروشی کنم لااقل می گفتم شاغلم آنها هم می دیدن من اهل کارم قضیه فرق می کرد دیگه افسوس خوردن نداره ولی تو رو خدا شما اشتباه نکنید بیشتر فکر کنید بهتر فکر کنید می شه مشکلات رو با تدبیر حل کرد .........
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
نوشته هاوشعرهای من،
،
|